واقعیت یک تخیل زیبا

ساخت وبلاگ
یکی بود یکی نبودغیر از خدای مهربونهیچ کس نبوداگر می شد زیبایی و مهربانی قلب آدم هارا بوسیله ی تعداد اشک های سرازیر شده از چشم های عسلی،بر روی گونه های گل انداخته ی استخوانی و آغشته به کرم پودری، که بع واقعیت یک تخیل زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 3:58

شخصيت اصلي داستانم من بودم! در يك روز نسبتاً عادي در حال و هوايي نسبتاً عادي و در كنار ادم هايي نسبتاً عادي كه مثل من احتمالاً به خانه هايشان برميگشتند در زماني ك افتاب درست بالاي سرمان بود و تاكسي حامل ما كولري نداشت!


واقعیت یک تخیل زیبا...
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 133 تاريخ : شنبه 7 ارديبهشت 1398 ساعت: 1:00

تو شبیه “جیغ” نیستی!حتی عکست هم شبیهش نیست!شاید “جیغ” تابلوی اکسپرسیونیسم باشد و شیوه ای عاری از‌طبیعت گرایی؛ اما تو نماد طبیعتی و مجموعه ی کاملی از زیبایی های طبیعی که در آن میتوان یافت.شاید “جیغ” هد واقعیت یک تخیل زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 141 تاريخ : شنبه 7 ارديبهشت 1398 ساعت: 1:00

طنین صدای خشک و بی روحی که نامم را از نمیدانم کجا فریاد می کشید در گوشم می پیچید.مهم نبود دقیقا از کجا این صدا به گوشم میرسید،مهم آن بود که که اگر کسی کاری با من داشت می توانست خودش را اندکی به زحمت بیاندازد و پیش من بیاید. از آدم های خودخواه متنفر بودم. شاید برای همین هم من را اینجا زندانی کرده اند

 

واقعیت یک تخیل زیبا...
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 132 تاريخ : شنبه 7 ارديبهشت 1398 ساعت: 1:00

+پدر من خوابم نمیبره.تمام فضای اتاق با دود پر شده بود. ولی کسی سیگار نمیکشید.-بیا بریم دریا دخترم و پری های دریایی رو بشماریم تا خوب بخوابی!تصویر تمام اتاق محو و تار بود، به زور صورت دخترک زیبایش را می دید،سرش گیج می رفت ، چشم هایش پس می رفت و نفس هایش به سختی می رفتند زمانی که بازمی گشتند!+فکر خوبیه باباییچشم هایش را بست ، چشم های کوچکش بسته بود.+یک.......د واقعیت یک تخیل زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1397 ساعت: 2:48

روی تختم دراز کشیدم. البته نه روی تختمان. منظورم این است که تخت من نه، تخت هر دویمان. اما جای خالی اش را احساس میکنم مثل جای خالی دندانی که در دهانت نبودش را تاب نمی آوری و با زبان آنقدر ضربه بارانش میکنی تا از دست زبانت خونریزی کند. گرسنگی کلافه ام کرد. کمی چشم چرخاندم. گوشی موبایلم سریع خود را در چشمانم جای داد. دست دراز کردم تا برش دارم. روی گوشم گذاشتمش. بوووق ... بووق... . با صدای ترقی کسی پشت خط گوشی را برداشت. بی آنکه منتظر شوم صدای طرف مقابلم را بشنوم شروع کردم : سلام حالت چطوره؟ -سلام من عالیم تو چطوری؟ +مرسی... میگم میتونی یه سر بیای اینجا؟ -دلت تنگ شده برام؟ +آره -تا یکی دو ساعت دیگ واقعیت یک تخیل زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : آوانگارد, نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 103 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:47

نقطه عطف زندگی هرکسی اونجاش نیست که براش اتفاق خاص یا مهمی می افته! توی یک شرکت مهم شروع به کار میکنه یا ترفیع رتبه توی شغلش میگیره;یا حتی از یک آزمون مهم بیرون میاد!حتی من میگم روز کنکورش هم نیست,روز از دست دادن عزیزانش هم!عاشق شدنش هم چندان اهمیت خاصی نداره و حتی ازدواج کردنش!نقطه عطف زندگی نقطه مهمی توی زندگیه که همه یه جورایی باید داشته باشنش اما ربطی به لحظات شاد زنگیشون نداره حتی لحظات تاسف بارشونم دستش بهش نمیرسه!!نقطه عطف جایی ئه که باید شیب منحنی ات عوض شه;اگر منفی بودمحکوم به مثبت شدنه و اگر مثبت بود محکوم به منفی شدن!!!اگر روبه بالا بودی دیگه بیای روبه پایین و اگر روبه پایین بودی دی واقعیت یک تخیل زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : نقطه,مهم, نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 111 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:47

او خوب میدانست پنجشنبه فرا خواهد رسید،خیلی زود،زوتر از حتی تصور خودش!

اگر هرآنچه راهم که اندوخته بود در گروی جلوگیری از وقوعش میگذاشت مطمئنا ناکام میماند،هرچند عاقل تر از آن بود که به فکر جلوگیری کردن باشد!

 

واقعیت یک تخیل زیبا...
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : پنجشنبه آخر ماه,پنجشنبه بازار همشهری,پنجشنبه مفتون,پنجشنبه بازار,پنجشنبه آخر سال,پنجشنبه شب,پنجشنبه تعطیل است,پنجشنبه تعطیل,پنجشنبه به انگلیسی,پنجشنبه تیک تاک, نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 18:10

نصف شب بود؛نه اینکه واقعا نصفی از شب گذشته بود یا نصف دیگرش باقی مانده بود،فقط از آن نظر حس میکردم نصف شبه که بهتر از هر وقت دیگری میشد تنهایی رو حس کرد.

واقعیت یک تخیل زیبا...
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : داستان مرگ قو,داستان مرگ,داستان مرگ عشق,داستان مرگ رستم,داستان مرگ سیاوش,داستان مرگ عشقم,داستان مرگ بروسلی,داستان مرگ کوروش کبیر,داستان مرگ حضرت سلیمان,داستان مرگ حضرت موسی, نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 18:10

کمی که جوان تر بودم فکر میکردم دوست داشتن چیز خوبی است.

مثلا پول هایی که عیدی میگرفتم را دوست داشتم،پس به مادرم میدادم که برایم نگه شان دارد و همیشه برایم باقی میماند.

واقعیت یک تخیل زیبا...
ما را در سایت واقعیت یک تخیل زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1expedition7time2 بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 18:10